فروتن، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فروتن، فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، سَر سِپرده، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
نیمی از یک گرده نان. کنایه از لقمه ای. نیم نانی. قوتی مختصر. نواله ای اندک: به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت. عماره
نیمی از یک گرده نان. کنایه از لقمه ای. نیم نانی. قوتی مختصر. نواله ای اندک: به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت. عماره
کنایه از مطیع. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). محکوم. (فرهنگ نظام) (آنندراج). رام. (ناظم الاطباء). منقاد. فروتن. خاضع. خاشع. اغید. (یادداشت مؤلف) : نیست یک شیر رام گردن کش که تو را رام و نرم گردن نیست. مسعودسعد. سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست. سوزنی. چو خر نرم گردن نگشتم از آن ولیکن چو خر گشته ام سخت ایر. سوزنی. خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس مریخ نرم گردن و کیوان فروتن است. انوری. دو شخص ایمنند ار تو آئی به جوش یکی نرم گردن یکی سفته گوش. نظامی (از آنندراج). نشستند بیدارمغزان روم به مهر ملک نرم گردن چو موم. نظامی (از آنندراج). و هلم ّ جرّا تا به وقتی که خراسان و مازندران در زیر سنگ های بلای این آسیای گردان نرم گردن شدند. (جهانگشای جوینی)
کنایه از مطیع. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). محکوم. (فرهنگ نظام) (آنندراج). رام. (ناظم الاطباء). منقاد. فروتن. خاضع. خاشع. اغید. (یادداشت مؤلف) : نیست یک شیر رام گردن کش که تو را رام و نرم گردن نیست. مسعودسعد. سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست. سوزنی. چو خر نرم گردن نگشتم از آن ولیکن چو خر گشته ام سخت ایر. سوزنی. خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس مریخ نرم گردن و کیوان فروتن است. انوری. دو شخص ایمنند ار تو آئی به جوش یکی نرم گردن یکی سفته گوش. نظامی (از آنندراج). نشستند بیدارمغزان روم به مهر ملک نرم گردن چو موم. نظامی (از آنندراج). و هَلُم َّ جَرّا تا به وقتی که خراسان و مازندران در زیر سنگ های بلای این آسیای گردان نرم گردن شدند. (جهانگشای جوینی)
مشهورمعروف، مذکورذکرشده. توضیح درافغانستان} نامبرده {بمعنی فوق مستعمل است وفرهنگستان ایران هم بهمین معنی آنراانتخاب کرده است، مسمی موسوم نام دار: (متکلمان گفتند نام دیگرست و نامبرده دیگر... {یا نامبردگان، جمع نامبرده. کسانی که سابقانامشان برده شده. یانامبرده ها، جمع نامبرده. نامبردگان
مشهورمعروف، مذکورذکرشده. توضیح درافغانستان} نامبرده {بمعنی فوق مستعمل است وفرهنگستان ایران هم بهمین معنی آنراانتخاب کرده است، مسمی موسوم نام دار: (متکلمان گفتند نام دیگرست و نامبرده دیگر... {یا نامبردگان، جمع نامبرده. کسانی که سابقانامشان برده شده. یانامبرده ها، جمع نامبرده. نامبردگان
کسی که در شرف مرگ است ولی هنوز نمرده: (این خادم را بباید کشتن و دست بر حلق وی نهاد و محکم بیفشرد که خود نیم مرده بود)، نیم خاموش (بکردار چراغی نیم مرده که هر ساعت فزون گرددش روغن) (منوچهری. د. چا. 63: 2)
کسی که در شرف مرگ است ولی هنوز نمرده: (این خادم را بباید کشتن و دست بر حلق وی نهاد و محکم بیفشرد که خود نیم مرده بود)، نیم خاموش (بکردار چراغی نیم مرده که هر ساعت فزون گرددش روغن) (منوچهری. د. چا. 63: 2)